بسیار سرزنش مکن ؛ زیرا کینه به بار می آورد و به دشمنی می انجامد، و زیادی آن، از بی ادبی است . [امام علی علیه السلام]
لوگوی وبلاگ
 

آمار و اطلاعات

بازدید امروز :3
بازدید دیروز :6
کل بازدید :64513
تعداد کل یاداشته ها : 208
04/1/14
2:47 ص
آیه
قُلْ أَعُوذُ بِرَبِّ الْفَلَقِ
مِن شَرِّ مَا خَلَقَ
وَمِن شَرِّ غَاسِقٍ إِذَا وَقَبَ
وَمِن شَرِّ النَّفَّاثَاتِ فِى الْعُقَدِ
وَمِن شَرِّ حَاسِدٍ إِذَا حَسَدَ
ترجمه
 بگو: پناه مى‏برم به پروردگار سپیده دم.
از شرّ آفریده‏هایش.
و از شرّ تاریکى شب، آنگاه که همه جا را فراگیرد.
و از شرّ افسون‏گرانى که در گره‏ها مى‏دمند.
و از شرّ هر حسود آنگاه که حسد ورزد.
نکته ها

کلمه «فلق» مثل «فجر» به معناى شکافتن است، شکافتن سیاهى شب یا سپیده صبح: «فالق الاصباح»(263)؛ شکافتن دانه درون خاک. «فالق الحبّ و النَّوى‏»(264)
 مراد از «غاسق» آغاز شب است که تاریکى را به همراه مى‏آورد. چنانکه در آیه‏اى دیگر مى‏فرماید: «اقم الصّلاة لدلوک الشمس الى غسق الّیل»(265)
 شاید مراد از «غاسق» هر موجود ظلمت آور باشد که تاریکى‏هاى معنوى را به همراه خود مى‏آورد و گسترش مى‏دهد.
 از آنجا که افراد شرور، براى حمله و هجوم و یا توطئه چینى از تاریکى شب استفاده مى‏کنند، لذا به خدا پناه مى‏بریم از شرورى که در شب واقع مى‏شود.
 «نفّاثات» از «نَفث» به معناى دمیدن و «عُقَد» جمع «عَقْد» به معناى گره است.
 در هر چیزى احتمال بروز شرّ وجود دارد، حتى کمالاتى مثل علم و احسان، شجاعت و عبادت نیز آفاتى دارند. آفت علم، غرور؛ آفت احسان، منّت گذاردن؛ آفت عبادت، عُجب و آفت شجاعت، ظلم و تهوّر است.
 در آسیب پذیرى سه اصل وجود دارد آمادگى هجوم از سوى دشمن فرصت‏هاى مناسب براى هجوم نظیر تاریکى‏ها وجود حفره‏ها و نقطه ضعف‏ها آرى دشمن به دنبال تاریکى‏ها و حفره‏ها و نقاط ضعف است.
 تبلیغات سوء، جوسازى‏ها، سخن چینى‏ها، جاسوسى‏ها و شایعه‏پراکنى‏ها، نمونه هایى از «نفّاثات فى العقد» است، یعنى مى‏دمند تا محکمات را سست کنند. چنانکه کسانى با وسوسه و شک میان همسران فتنه گرى مى‏کنند «ما یفرّقون بین المرء و زوجه»(266)
 با اینکه هرچه خدا آفریده، خیر است: «الّذى احسن کلّ شى‏ء خلقه»(267) لیکن هر چیزى اگر در مسیر صحیح خود قرار نگیرد، شرّ مى‏شود. چنانکه آهن خیر است ولى اگر چاقو شد، امکانِ سوء استفاده از آن وجود دارد. «مِن شر ما خلق»
 «شرّ ما خلق» یعنى شرّ از سوى مخلوقات است، نه از سوى خالق و نه ناشى از خلقت.
 پناه بردن به خدا از خطرات، تنها با گفتن «اَعوذ» حاصل نمى‏شود، بلکه علاوه بر گفتن، عمل نیز لازم است. چنانکه اهل بیت پیامبرعلیهم السلام وقتى مسکین و یتیم و اسیر، اطعام را کردند، گفتند: «انّا نخاف من ربّنا یوماً عبوساً قمطریرا»(268) ما از روز قیامت مى‏ترسیم که اطعام کردیم. قرآن مى‏فرماید: «فوقاهم اللّه شرّ ذلک الیوم»(269) خداوند نیز آنان را از شرّ آن روز نجات داد. پس گفتن «انّا نخاف» به تنهایى کارساز نیست، بلکه باید همراه با عمل باشد.
 زشت صورتى نزد رسول خدا از زشتى چهره خود شکایت کرد که جبرئیل نازل شد و سلام خداوند را به آن مرد زشت رساند و گفت که خدا مى‏فرماید: «اما ترضى ان احشرت على جمال جبرییل» آیا دوست دارى که در قیامت تو به زیبایى جبرئیل باشى؟
 مرد شادمان شد و تصمیم گرفت تمام عبادات و مستحبّات را انجام دهد.(270)
 شرّ مطلق وجود ندارد و خداوند نیافریده است، بلکه چه بسیار امورى که از یک زاویه، شرّ دیده مى‏شوند و زاویه‏اى دیگر خیر. چنانکه مولوى مى‏گوید:
 زهر مار، آن مار را باشد حیات‏
 لیک آن، آدمى را شد ممات‏
 پس بَد مطلق نباشد در جهان‏
بَد به نسبت باشد، این را هم بدان‏
 بعضى از سختى‏ها و فشارها، شرّ نیست، بلکه رمز تکامل است. مولوى مى‏گوید:
 گندمى را زیر خاک انداختند
پس ز خاکش خوشه‏ها برساختند
 بار دیگر کوفتندش ز آسیا
قیمتش افزون و نان شد جان فزا
 باز نان را زیر دندان کوفتند
گشت عقل و جان و فهم سودمند
 باز آن جان، چون که محو عشق گشت‏
یُعجب الزّراع آمد بعد کشت‏
 قرآن سفارش مى‏کند که با همسرانتان خوب رفتار کنید و اگر نسبت به آنان کراهت دارید، چه بسا در کنار آن الطافى نهفته باشد. «و عاشروهنّ بالمعروف فان کرهتموهنّ فعسى ان تکرهوا شیئاً و یجعل اللّه فیه خیراً کثیراً»(271) چنانکه گاهى زن زیبا نیست، ولى مادر فرزندانى بزرگ و برجسته مى‏شود.
 بسیار از تلخى‏ها، استعدادهاى ما را شکوفا مى‏کند، حالت صبر و مقاومت را در ما رشد مى‏دهد و دل انسان را خاضع و خاشع مى‏سازد. «لعلّهم یتضرّعون»(272)
 شب براى مردان خدا، زمان بندگى و عبادت است: «یتلون آیات اللّه آناء الّیل»(273) ولى براى نامردمان، زمان توطئه و تهدید و هجوم است. «من شرّ غاسق»
 سخن و یا حرکتى که روابط و دوستى‏هاى محکم را متزلزل کند، نفّاثات است و باید از آن به خدا پناه برد.
 پناه بردن انسان به خدا، مستلزم پناه دادن خداوند است وگرنه فرمان پناه بردن لغو بود.
 در میان تمام شرور نام سه شرّ در این سوره آمده است:
 - شرور پنهان و در تاریکى‏ها. «من شرّ غاسق اذا وقب»
 - شرور زبان‏هاى ناپاک. «من شرّ النفّاثات فى العقد»
 - شرور حسادت‏ها و رقابت‏هاى منفى. «و من شرّ حاسد اذا حسد»
 برخى زنان به خاطر زیبایى و لطافت در گفتار، مى‏توانند مردان را در تصمیمات خود سست کنند و مصداق نفّاثات باشند.
 یکى از مصادیق نفّاثات، سحر و جادو است و لذا آموزش و عمل آن حرام است.
 با اینکه «شر ما خلق» شامل تمام شرور مى‏شود، ولى نام سه شرّ را به خاطر اهمیّتى که دارد، جداگانه آورده است. «غاسق اذا وقب - النفّاثات فى العقد - حاسد اذا حسد»
 پناه بردن در هر حال لازم است، خواه آنجا که خطر باشد: «شرّ ما خلق» خواه دریافت کمال باشد: «فاذا قرأت القرآن فاستعذ باللّه من الشیطان الرجیم»(274) هرگاه قرآن تلاوت مى‏کنى از شرّ شیطان به خداوند پناه ببر.
 در سوره فلق، در برابر سه شرّ بیرونى، به یک صفتِ الهى پناه مى‏بریم. (از شرّ غاسق و نفّاثات و حاسد، به صفتِ «ربّ الفلق» پناه بردیم.) اما در سوره ناس به عکس است. در برابر یک خطر درونى، به سه صفت الهى پناهنده مى‏شویم. (از شرّ وسوسه قلب، به صفاتِ «ربّ النّاس»، «ملک النّاس» و «اله النّاس» پناه مى‏بریم.)
 بحثى درباره حسادت‏
 تلاش براى به دست آوردن کمالاتى که دیگران دارند، غبطه و ارزش است، ولى تلاش براى نابود کردن کمالات دیگران حسادت است. حسادت نشانه کم ظرفیّتى و تنگ نظرى است. اولین قتلى که در زمین واقع شد به خاطر حسادت میان فرزندان آدم بود و اولین گناهى که در آسمان واقع شد، حسادت ابلیس به آدم بود. در حدیث مى‏خوانیم: حسادت ایمان را مى‏خورد آن گونه که آتش هیزم را.(275)
 آنچه بر سر اهل بیت پیامبرعلیهم السلام آمد که آنان را کنار زدند، ناشى از حسادت بود و قرآن در آیه 54 سوره نساء مى‏فرماید: چرا به خاطر الطاف و تفضّل خداوند، بر افراد لایق حسادت مى‏ورزند، مگر نمى‏دانند ما به آل ابراهیم کتاب و حکمت و ملک عظیم دادیم.
 حسادت در میان تمام شرور، برجسته‏ترین شرّ است. زیرا حسود نقشه‏ها مى‏کشد و حیله‏ها مى‏کند و مرتکب انواع شرور مى‏شود تا به هدف برسد.
 حضرت على‏علیه السلام مى‏فرماید: «الحسد داء عیاء لایزال الا بهلک الحاسد او بموت المحسود»(276) حسادت مرض خطرناکى است که جز با مرگ محسود یا هلاکت حسود از بین نمى‏رود.
 حسود در واقع به خدا اعتراض دارد و در برابر اراده و حکمت او جهت مى‏گیرد که چرا به او عطا کرده و به من نداده است.
 حسود هرگز خیرخواهى و نصیحت نمى‏کند و به خاطر خوى حسادت، از رسیدن خیر خودش به دیگران جلوگیرى مى‏کند.
 قرآن، ریشه بسیارى از گناهان را «بغیاً» به معناى حسادت دانسته است و امام صادق علیه السلام مى‏فرماید: «انّ الکفر اصله الحسد»(277) ریشه کفر حسادت است. چنانکه در برابر پیامبران مى‏گفتند: «أبشر یهدوننا»(278) آیا انسانى مثل ما پیامبر شود و ما را هدایت کند؟
 حسود، اهل تواضع و تشکر نیست و هرگز به کمالات دیگران گواهى نمى‏دهد و قهراً مرتکب گناه کتمان حق مى‏شود.
 حسود معمولاً منافق است. حضرت على علیه السلام مى‏فرماید: «الحاسد یظهر وُدّه فى اقواله و یخفى بُغضه فى افعاله»(279) در ظاهر اظهار علاقه مى‏کند ولى در باطن کینه و بغض دارد.
 منشأحسادت چیست؟
 گاهى تبعیض نابجا میان افراد، حسادت آنان را بر مى‏انگیزد.
 گاهى مردم توجیه نیستند و شرایط را یکسان مى‏پندارند و همینکه یک برترى و امتیازى دیدند حسادت مى‏ورزند. در حالى که اگر حکمت و دلیل تفاوت‏ها را بدانند آرام مى‏شوند.
 حسادت در خاندان نبوت نیز پیدا مى‏شود، همان گونه که در خانه حضرت یعقوب، حسادت فرزندان، آنان را به چاه افکندن برادر وادار کرد.
 دامنه حسادت تنها نسبت به نعمت‏هاى مادى نیست، بلکه گاهى نسبت به ایمان افراد حسادت مى‏شود و مى‏خواهند آنان را به کفر برگردانند. «یردّونکم من بعد ایمانکم کفّاراً حسداً»(280)
 روشن است که حسادت، آرزوى نابودى نعمت دیگران است، وگرنه درخواست نعمت از خداوند، حسادت نیست. چنانکه سلیمان از خداوند حکومتى بى نظیر خواست: «ملکاً لا ینبغى لاحد»(281) و حضرت على علیه السلام در دعاى کمیل از خداوند مى‏خواهد که نصیب او بیشتر باشد و قرب او به خداوند نیز بیشتر باشد. «واجعلنى من احسن عبیدک نصیبا عندک و اقربهم منزلة منک...»
 براى درمان حسادت باید اینگونه فکر کرد:
 دنیا، کوتاه و کوچک است و غصه براى آن ارزشى ندارد.
 ما نیز نعمت‏هایى داریم که دیگران ندارند.
 نعمت‏ها بر اساس حکمت تقسیم شده است، گرچه ما حکمت آن را ندانیم.
 آنکه نعمتش بیشتر است، مسئولیّتش بیشتر است.
 بدانیم که حسادت ما بى‏نتیجه است و خداوند به خاطر اینکه بنده‏ى چشم دیدن نعمتى را ندارد، لطف خود را قطع نمى‏کند و فقط خودمان را رنج مى‏دهیم.


 

پیام ها
 1- پناه بردن به خدا را باید به زبان جارى کرد. «قل اعوذ»
 2- به خاطر زیادى خطرات و اهمیّت آن انبیا نیز باید به خدا پناه برند. «قل اعوذ»
 3- اصلاح خود و جامعه، بدون استمداد و پناهندگى به خداوند امکان ندارد. «قل اعوذ بربّ الفلق»
 4- چون شرور بر قلب و فکر انسان قفل مى‏زنند، باید به قدرتى پناه برد که شکافنده و شکننده قفل‏ها و موانع باشد. «بربّ الفلق»
 5 - در دعا با دید وسیع برخورد کنید. «شرّ ما خلق» (همه مخلوقات را در برمى‏گیرد.)
 6- در میان همه شرور، شر حسادت، تفرقه افکنى، عهد شکنى و توطئه‏هاى پنهان اهمیّت بیشترى دارد. «من شرّ غاسق... شرّ النفاثات... شرّ حاسد»
 7- دشمن آنقدر مى‏دمد تا تبلیغاتش مؤثّر واقع شود. («نفّاثات» جمع «نفّاثة»، صیغه مبالغه است.)
 8 - با وسوسه‏ها عقاید سست مى‏شود و حرف اثر مى‏کند. «من شرّ النفاثات فى العقد»
 9- حسادت، دارویى جز پناه بردن به خدا ندارد. «قل اعوذ... اذا حسد»
 10- زمینه‏ها زمانى خطرناک است که به فعلیّت در آیند. «حاسد اذا حسد»
 11- حسادت، کم و بیش در افراد هست؛ اقدام عملى بر اساس آن گناه است. «اذا حسد»

  
  
آیه
قُلْ أَعُوذُ بِرَبِّ النَّاسِ
مَلِکِ النَّاسِ
إِلَهِ النَّاسِ
مِن شَرِّ الْوَسْوَاسِ الْخَنَّاسِ
الَّذِى یُوَسْوِسُ فِى صُدُورِ النَّاسِ
مِنَ الْجِنَّةِ وَالنَّاسِ‏
ترجمه
(اى پیامبر!) بگو: پناه مى‏برم به پروردگار آدمیان.
پادشاه آدمیان.
معبود آدمیان.
از شرّ وسوسه شیطان.
آن که اندیشه بد در دل مردمان افکند.
از جنس جنّ باشد یا انسان.
نکته ها

در قرآن، بیش از 300 مرتبه کلمه «قل» آمده که بسیارى از آنها فرمان خداوند به پیامبر است و در پاسخ مخالفان یا موافقان مى‏باشد.
کلمه «وسواس» هم به معناى موجود وسوسه‏گر مى‏آید و هم به معناى وسوسه و خطورات و افکار ناروا، ولى در اینجا به معناى وسوسه‏گر است.
 گفتنِ کلمه «اعوذ» براى نجات از خطرات کافى نیست، بلکه باید در عمل نیز از عوامل خطرساز دورى کرد. وگرنه خانه را در مسیر سیل ساختن و نوشتن «اعوذ باللّه من السّیل» بر سر در خانه به منزله مسخره است. کسى که مى‏گوید: «اعوذ باللّه»، باید در عمل نیز از سرچشمه‏هاى فساد دورى کند.
 اول چیزى که محسوس انسان است، رشد و تکامل و تربیت اوست، «ربّ النّاس» بعد سیاست و تدبیر و حکومت. «ملک النّاس» و همین که رشد او بالا رفت عبادت و پرستش است. «اله النّاس»
 به کسى باید پناه برد که اسرار و وسوسه‏هاى درونى را مى‏شناسد. «یعلم خائنة الاعین و ما تخفى الصدور»(282) او از خیانت چشم‏ها و آنچه سینه‏ها پنهان مى‏کند آگاه است.
 پیامبرصلى الله علیه وآله فرمود: شیطان بر دل انسان آرمیده است، هرگاه یاد خدا کند پنهان مى‏شود و هرگاه غافل شود او را وسوسه مى‏کند. «فاذا ذکر العبد اللّه خنّس... و اذا غفل وسوس»(283)
 کسانى که دیگران را به تردید و وسوسه مى‏اندازند، کار شیطانى مى‏کنند. مخالفان حضرت صالح به مردم مى‏گفتند: آیا شما علم دارید که صالح پیامبر است؟ و با این کلام در مردم تردید به وجود مى‏آوردند. «أتعلمون انّ صالحاً مرسل»(284)
 در اول قرآن با «بسم اللّه» از خدا استمداد کردیم و در آخر قرآن نیز به خدا پناه مى‏بریم.
 «خنّاس» از «خنوس» به معناى پنهان شدن و عقب نشینى است. شیطان هم خودش مخفى است و هم کارش، اگر وسوسه او علنى باشد بر مردم مسلط نمى‏شود، ولى با تظاهر و توجیه در لباس زیبا جلوه مى‏کند و موفق مى‏شود. حضرت على علیه السلام مى‏فرماید: شیطان با ظاهرنمایى حق و باطل را بهم در مى‏آمیزد و بدین شکل بر طرفداران خود غالب مى‏شود. «فهنا لک یستولى الشیطان على اولیائه»(285)
 حالا که شیطان، خنّاس است، آنقدر مى‏رود و مى‏آید تا موفق شود، ما هم باید یاد خدا را زیاد کنیم.
 در قرآن بارها از انسان انتقاد شده است که هرگاه گرفتار مى‏شود دعا مى‏کند و پناهندگى مى‏خواهد و همین که خطر رفع شد، گویا ما را نمى‏شناسد.(286)
 در این سوره چون وسوسه درون روح و قلب انسان جاى مى‏گیرد و با ایمان و عقل و فکر ما بازى مى‏کند، سه بار نام خداوند یاد شده است: «ربّ النّاس، ملک النّاس، اله النّاس» اما در سوره فلق که شرور خارج از سینه‏هاست، یکبار نام خداوند مطرح است. «ربّ الفلق» آرى خطر انحراف فکرى و تأثیر آن در روح به مراتب بیشتر از خطرات خارجى است و دشمنان فرهنگى و فکرى، از دشمنان نظامى و اقتصادى مرموزتر و خطرناکترند.
 در روایات آمده است که شیطان از قبول توبه انسان از سوى خداوند ناراحت شد. یاران خود را جمع و از آنان استمداد کرد. هر کدام مطلبى گفتند، ولى یکى از آنها گفت: من انسان را وسوسه مى‏کنم و توبه را از یادش مى‏برم. ابلیس این طرح فراموشى توبه را پسندید.(287)
 حالا که او «ربّ النّاس» است، پس شیوه‏هاى تربیتى دیگران را نپذیریم. حالا که او «ملک النّاس» است، پس خود را برده دیگران قرار ندهیم و حالا که او «اله النّاس» است، پس به غیر او دل نبندیم و این تفکر و اعتقاد بهترین وسیله پناهندگى از وسوسه‏هاست.
 آنکه در سینه و قلب و روح مردم وسوسه مى‏کند، ممکن است از نژاد جن و شیطان باشد یا از نژاد انسان. آرى تطمیع‏ها و وعده‏ها، امروز و فردا کردن‏ها از جمله راههاى وسوسه است.
 وسوسه شیطان نسبت به حضرت آدم و سایر اولیاى خدا در حدّ القا و پرتاب وسوسه است: «فوسوس الیه الشیطان»(288)، «القى الشیطان فى امنیّته»(289) اما نسبت به عموم مردم، ورود و نفوذ وسوسه در دل و جان آنهاست. «یوسوس فى صدور النّاس» البته نه به شکل سلطه بر دل انسان به گونه‏اى که راه گریزى از آن نباشد. زیرا قرآن در آیه‏اى دیگر مى‏فرماید: «ان الّذین اتقوا اذا مسهّم طائف من الشیطان تذکّروا فاذا هم مبصرون»(290) هنگامى که شیطان‏ها به سراغ افراد باتقوا مى‏روند تا از طریق تماس، آنان را وسوسه کنند، آنان متوجه شده و اجازه نفوذ نمى‏دهند.
 تکرار کلمه «ناس» در «ربّ النّاس - ملک النّاس - اله النّاس» اشاره به آن است که ربوبیّت، حاکمیّت و الوهیّت خداوند عام است و اختصاص به فرد یا گروه یا نژاد خاصى از بشر ندارد.
 اول «ربّ النّاس» آمد، بعد «ملک النّاس» و سپس «اله النّاس»، شاید به خاطر آن که آنچه به فطرت نزدیکتر و ملموس‏تر است، پناهندگى به مربى است: «ربّ النّاس»
 چنانکه کودکان به هنگام خطر اول صداى مادر مى‏زنند، سپس کسى که قدرت دارد، «ملک النّاس» و در مرحله بعد سرچشمه رحمت و حیات. «اله النّاس»
 خداوند به نیازهاى انسان و خطراتى که او را تهدید مى‏کند آگاه است، ولى شیوه تربیت الهى آن است که انسان نیاز و استمداد و پناهندگى خود را به زبان آورد و فقر و احتیاج را به خود تلقین کند تا روحیه تواضع و تعبّد و تسلیم در او شکوفا شود. «قل اعوذ...»
 به گفته پیامبر اکرم‏صلى الله علیه وآله خاطرات و وسوسه‏هایى که بى‏اختیار بر انسان عارض مى‏شود، مادامى که از طرف انسان عملى صورت نگیرد، چیزى بر او نیست. «وضع عن امّتى ما حدّثت به نفسها ما لم یعمل به او یتکلّم»(291).

 

پیام ها
 1- پیامبر، امین وحى است و چیزى از خود نمى‏گوید. «قل»
 2- خطرات به قدرى شدید است که خدا به پیامبرش دستور پناه بردن مى‏دهد. «قل اعوذ»
 3- بدون استمداد از خدا، امکان مبارزه با شرور نیست. «اعوذ بربّ النّاس»
 4- گناهکاران نباید مأیوس شوند، زیرا خداوند، پروردگار همه مردم است نه فقط مؤمنان. «ربّ النّاس»
 5 - وقتى پیامبر، به خدا پناه مى‏برد، وظیفه ما روشن است. «قل اعوذ بربّ النّاس»
 6- انسان باید خود را تحت تربیت خداوند بداند، «ربّ النّاس» سلطنت و حکومت او را بپذیرد، «ملک النّاس» و او را معبود خود قرار دهد. «اله النّاس»
 7- انسان بى‏ایمان، به قدرت و جمعیّت و قومیّت و ثروت خود پناه مى‏برد، ولى مردان خدا به پروردگار و پادشاه و معبود هستى پناهنده مى‏شوند. «ربّ النّاس - ملک النّاس - اله النّاس»
 8 - بالاترین خطرها پنهان‏ترین آن‏هاست که وسوسه درونى باشد. «من شرّ الوسواس الخنّاس» «والحمدللّه ربّ العالمین»

  
  
آیه
بِسْمِ اللَّه الْرَّحْمَنِ الْرَّحِیمِ‏
ترجمه
به نام خداوند بخشنده‏ى مهربان‏
نکته ها
در میان اقوام و ملل مختلف، رسم است که کارهاى مهم و با ارزش را به نام بزرگى از بزرگان خویش که مورد احترام و علاقه‏ى آنهاست، شروع مى‏کنند تا آن کار میمون و مبارک گردد و به انجام رسد. البتّه آنان بر اساس اعتقادات صحیح یا فاسد خویش عمل مى‏کنند. گاهى به نام بت‏ها وطاغوت‏ها وگاهى با نام خدا و به دست اولیاى خدا، کار را شروع مى‏کنند. چنانکه در جنگ خندق، اوّلین کلنگ را رسول خداصلى الله علیه وآله بر زمین زد.(7)
«بسم‏اللَّه الرّحمن الرّحیم» سر آغاز کتاب الهى است. «بسم‏اللَّه» نه تنها در ابتداى قرآن، بلکه در آغاز تمام کتاب‏هاى آسمانى بوده است. در سر لوحه‏ى کار و عمل همه‏ى انبیا «بسم‏اللَّه» قرار داشت. وقتى کشتى حضرت نوح در میان امواج طوفان به راه افتاد، نوح علیه السلام به یاران خود گفت: سوار شوید که «بسم‏اللَّه مجراها و مرساها»(8) یعنى حرکت و توقّف این کشتى با نام خداست. حضرت سلیمان‏علیه السلام نیز وقتى ملکه سبا را به ایمان فراخواند، دعوتنامه خود را با جمله‏ى «بسم‏اللَّه الرّحمن الرّحیم»(9) آغاز نمود.
حضرت على علیه السلام فرمود: «بسم‏اللَّه»، مایه برکت کارها و ترک آن موجب نافرجامى است. همچنین آن حضرت به شخصى که جمله‏ى «بسم‏اللَّه» را مى‏نوشت، فرمود: «جَوِّدها» آنرا نیکو بنویس.(10)
بر زبان آوردن «بسم‏اللَّه» در شروع هر کارى سفارش شده است؛ در خوردن و خوابیدن ونوشتن، سوارشدن بر مرکب ومسافرت وبسیارى کارهاى دیگر. حتّى اگر حیوانى بدون نام خدا ذبح شود، مصرف گوشت آن حرام است و این رمز آن است که خوراک انسان‏هاى هدف‏دار و موحّد نیز باید جهت الهى داشته باشد.
در حدیث مى‏خوانیم: «بسم‏اللَّه» را فراموش نکن، حتّى در نوشتن یک بیت شعر. و روایاتى در پاداش کسى که اوّلین بار «بسم‏اللَّه» را به کودک یاد بدهد، وارد شده است.(11)
سؤال: چرا در شروع هر کارى «بسم‏اللَّه» سفارش شده است؟
پاسخ: «بسم‏اللَّه» آرم ونشانه‏ى مسلمانى است وباید همه کارهاى او رنگ الهى داشته باشد. همان گونه که محصولات و کالاهاى ساخت یک کارخانه، آرم و علامت آن کارخانه را دارد؛ خواه به صورت جزیى باشد یا کلّى. مثلاً یک کارخانه چینى سازى، علامت خود را روى تمام ظروف مى‏زند، خواه ظرف‏هاى بزرگ باشد یا ظرف‏هاى کوچک. یا اینکه پرچم هر کشورى هم بر فراز ادارات و مدارس و پادگان‏هاى آن کشور است و هم بر فراز کشتى‏هاى آن کشور در دریاها، و هم بر روى میز ادارى کارمندان.
سؤال: آیا «بسم‏اللَّه الرّحمن الرّحیم» آیه‏اى مستقل است؟
پاسخ: به اعتقاد اهل‏بیت رسول اللّه‏علیهم السلام که صد سال سابقه بر سایر رهبران فقهى مذاهب دارند و در راه خدا به شهادت رسیده و در قرآن نیز عصمت و پاکى آنها به صراحت بیان شده است، آیه «بسم‏اللَّه الرّحمن الرّحیم» آیه‏اى مستقل و جزء قرآن است. فخر رازى در تفسیر خویش شانزده دلیل آورده که «بسم‏اللَّه» جزء سوره است. آلوسى نیز همین اعتقاد را دارد. در مسند احمد نیز «بسم‏اللَّه» جزء سوره شمرده شده است.(12) برخى از افراد که بسم‏اللَّه را جزء سوره ندانسته و یا در نماز آن را ترک کرده‏اند، مورد اعتراض واقع شده‏اند. در مستدرک حاکم آمده است: روزى معاویه در نماز «بسم‏اللَّه» نگفت، مردم به او اعتراض کردند که «أسرقت أم نَیستَ»، آیه را دزدیدى یا فراموش کردى؟!(13)
امامان معصوم‏علیهم السلام اصرار داشتند که در نماز، بسم‏اللَّه را بلند بگویند. امام باقرعلیه السلام در مورد کسانى که «بسم‏اللَّه» را در نماز نمى‏خواندند و یا جزء سوره نمى‏شمردند، مى‏فرمود: «سَرقوا اکرم آیة»(14) بهترین آیه قرآن را به سرقت بردند. در سنن بیهقى در ضمن حدیثى آمده است: چرا بعضى «بسم‏اللَّه» را جزء سوره قرار نداده‏اند!(15)
شهید مطهّرى‏قدس سره در تفسیر سوره حمد، ابن عباس، عاصم، کسایى، ابن‏عمر، ابن‏زبیر، عطاء، ابن‏طاووس، فخررازى وسیوطى را از جمله کسانى معرّفى مى‏کند که بسم اللَّه را جزء سوره مى‏دانستند.
در تفسیر قرطبى از امام صادق‏علیه السلام نقل شده است: «بسم‏اللَّه» تاج سوره‏هاست. تنها در آغاز سوره برائت (سوره توبه) «بسم‏اللَّه» نیامده و این به فرموده حضرت على علیه السلام به خاطر آن است که «بسم‏اللَّه» کلمه امان و رحمت است، واعلام برائت از کفّار و مشرکان، با اظهار محبّت ورحمت سازگار نیست.(16)
سیماى «بسم اللّه»
1. «بسم‏اللَّه» نشانگر رنگ وصبغه‏ى الهى وبیانگر جهت‏گیرى توحیدى ماست.(17)
2. «بسم‏اللَّه» رمز توحید است وذکر نام دیگران به جاى آن رمز کفر، و قرین کردن نام خدا بانام دیگران، نشانه‏ى شرک. نه در کنار نام خدا، نام دیگرى را ببریم ونه به جاى نام او.(18)
 3. «بسم‏اللَّه» رمز بقا ودوام است. زیرا هرچه رنگ خدایى نداشته باشد، فانى است.(19)
 4. «بسم‏اللَّه» رمز عشق به خدا وتوکّل به اوست. به کسى‏که رحمان و رحیم است عشق مى‏ورزیم و کارمان را با توکّل به او آغاز مى‏کنیم، که بردن نام او سبب جلب رحمت است.
 5. «بسم‏اللَّه» رمز خروج از تکبّر و اظهار عجز به درگاه الهى است.
 6. «بسم‏اللَّه» گام اوّل در مسیر بندگى و عبودیّت است.
 7. «بسم‏اللَّه» مایه فرار شیطان است. کسى که خدا را همراه داشت، شیطان در او مؤثّر نمى‏افتد.
 8. «بسم‏اللَّه» عامل قداست یافتن کارها و بیمه کردن آنهاست.
 9. «بسم‏اللَّه» ذکر خداست، یعنى خدایا! من تو را فراموش نکرده‏ام.
 10. «بسم‏اللَّه» بیانگر انگیزه ماست، یعنى خدایا هدفم تو هستى نه مردم، نه طاغوت‏ها ونه جلوه‏ها و نه هوس‏ها.
 11. امام رضاعلیه السلام فرمود: «بسم‏اللَّه» به اسم اعظم الهى، از سیاهى چشم به سفیدى آن نزدیک‏تر است.(20)
7) بحار، ج‏20 ص 218.
8) هود، 41.
9) نمل، 30.
10) کنزالعمّال، ح 29558.
11) تفسیربرهان، ج‏1، ص‏43.
12) مسند احمد، ج‏3، ص 177 و ج‏4، ص 85.
13) مستدرک، ج‏3، ص‏233.
14) بحار، ج 85، ص 20.
15) سنن بیهقى، ج‏2، ص‏50.
16) تفسیر مجمع‏البیان و فخررازى.
17) امام رضاعلیه السلام مى‏فرماید: بسم‏اللَّه یعنى نشان بندگى خدا را بر خود مى‏نهم. تفسیر نورالثقلین.
18) نه فقط ذات او، بلکه نام او نیز از هر شریکى منزّه است؛ «سبّح اسم ربّک الاعلى» حتّى شروع کردن کار به نام خدا و محمدصلى الله علیه وآله ممنوع است. اثبات‏الهداة، ج‏7، ص‏482.
19) کلّ شى‏ء هالک الاّ وجهه» قصص، 88.
20) تفسیر راهنما.
پیام ها
1- «بسم‏اللَّه‏الرّحمن‏الرّحیم» در آغاز سوره، رمز آن است که مطالب سوره، از مبدأ حقّ و مظهر رحمت نازل شده است.
 2- «بسم‏اللَّه‏الرّحمن‏الرّحیم» در آغاز کتاب آسمانى، یعنى هدایت تنها با استعانت از او محقّق مى‏شود.(21)
 3- «بسم‏اللَّه» کلامى که سخن خداوند با مردم و سخن مردم با خدا، با آن شروع مى‏شود.
 4- رحمت الهى همچون ذات او ابدى و همیشگى است. «اللَّه الرّحمن الرّحیم»
 5 - بیان رحمت الهى در قالب‏هاى گوناگون، نشانه‏ى اصرار بر رحمت است. (هم قالب «رحمن»، هم قالب «رحیم») «الرّحمن الرّحیم»
 6- شاید آوردن کلمه رحمان و رحیم در آغاز کتاب، نشانه این باشد که قرآن جلوه‏اى از رحمت الهى است، همان گونه که اصل آفرینش و بعثت جلوه لطف ورحمت اوست. «الرّحمن الرّحیم»
21) شاید معناى اینکه مى‏گویند: تمام قرآن در سوره حمد، و تمام سوره حمد در بسم‏اللَّه، و تمام بسم‏اللَّه در حرف (باء) خلاصه مى‏شود، این باشد که آفرینش هستى و هدایت آن، همه با استمداد از اوست. چنانکه رسالت پیامبر اکرم‏صلى الله علیه وآله نیز با نام او آغاز گردید. «اقرأ باسم ربّک»
توضیحات
 سیماى سوره حمد
 سوره‏ى حمد که نام دیگرش «فاتحة الکتاب» است، هفت آیه دارد(1) وتنها سوره‏اى است که بر هر مسلمانى واجب است روزانه ده بار آن را در نمازهاى شبانه روزى بخواند و در صورت ترک عمدى نماز او باطل است. «لاصلاة الاّ بفاتحة الکتاب»(2)
 بنا به روایت جابربن عبداللّه انصارى از رسول اکرم صلى الله علیه وآله: این سوره بهترین سوره‏هاى قرآن است. و به نقل ابن عباس؛ سوره‏ى حمد اساس قرآن است. در حدیث نیز آمده است: اگر هفتاد مرتبه این سوره را بر مرده خواندید و زنده شد، تعجّب نکنید.(3)
 از نامگذارى این سوره به «فاتحة الکتاب» توسط پیامبر اکرم‏صلى الله علیه وآله،(4) معلوم مى‏شود که تمام آیات قرآن در زمان رسول خداصلى الله علیه وآله جمع آورى شده و به صورت کتاب در آمده است و به امر ایشان این سوره در آغاز و شروع کتاب (قرآن) قرار گرفته است.
 همچنین در حدیث ثقلین مى‏خوانیم که پیامبرصلى الله علیه وآله فرمود: «انّى تارک فیکم الثقلَین کتاب اللَّه و عترتى»(5) من دو چیز گرانبها در میان شما مى‏گذارم، کتاب خدا و خاندانم. از این حدیث نیز معلوم مى‏شود که آیات الهى در زمان پیامبرصلى الله علیه وآله به صورت «کتاب اللّه» جمع آورى شده و به همین نام در میان مسلمانان معروف و مشهور بوده است.
 آیات سوره‏ى مبارکه فاتحه، اشاراتى در باره‏ى خداوند و صفات او، مسأله معاد، شناخت و درخواست رهروى در راه حقّ و قبول حاکمیت و ربوبیّت خداوند دارد. همچنین به ادامه‏ى راه اولیاى خدا، ابراز علاقه واز گمراهان و غضب‏شدگان اعلام بیزارى و انزجار شده است.
 سوره‏ى حمد - همانند خود قرآن - مایه‏ى شفاست، هم شفاى دردهاى جسمانى و هم شفاى بیمارى‏هاى روحى.(6)
درسهاى تربیتى سوره‏ى حمد
قبل از تفسسیر سوره حمد سیمایى از درسهاى این سوره را ترسیم نموده و در صفحات بعد به شرح آن مى‏پردازیم؛
 1- انسان در تلاوت سوره‏ى حمد با «بسم‏اللَّه» از غیر خدا قطع امید مى‏کند.
 2- با «ربّ العالمین» و «مالک یوم الدین» احساس مى‏کند که مربوب و مملوک است و خودخواهى و غرور را کنار مى‏گذارد.
 3- با کلمه «عالمین» میان خود و تمام هستى ارتباط برقرار مى‏کند.
 4- با «الرّحمن الرّحیم» خود را در سایه لطف او مى‏داند.
 5 - با «مالک یوم الدین» غفلتش از آینده زدوده مى‏شود.
 6- با گفتن «ایّاک نعبد» ریا و شهرت طلبى را زایل مى‏کند.
 7- با «ایّاک نستعین» از ابرقدرت‏ها نمى‏هراسد.
 8 - از «انعمت» مى‏فهمد که نعمت‏ها به دست اوست.
 9- با «اهدنا» رهسپارى در راه حقّ و طریق مستقیم را درخواست مى‏کند.
 10- در «صراط الّذین انعمت علیهم» همبستگى خود را با پیروان حقّ اعلام مى‏کند.
 11- با «غیر المغضوب علیهم» و «لا الضّالّین» بیزارى و برائت از باطل و اهل باطل را ابراز مى‏دارد.

  
  

زندگینامه و وصیت نامه سردار شهید مهدی زین الدین

زندگینامه

جنگی که در شهریور 1359ه ش توسط دیکتاتور معدوم عراق ،صدام حسین به مردم ایران تحمیل شد؛ظهور اسطوره هایی رادر پی داشت که غیر از تاریخ صدر اسلام،در هیچ برهه ای از تاریخ بشرنشانی از آنها نیست.
ومهدی زین الدین یکی از این اسطوره هاست؛اسطوره ی زنده.

  سال 1338 ه ش در کانون گرم خانواده‌ای مذهبی، متدین و از پیروان مکتب سرخ تشیع، در تهران دیده به جهان گشود. مادرش که بانویی مانوس با قرآن و آشنای با دین و مذهب بود برای تربیت فرزندش کوشش فراوانی نمود. داشتن وضو، مخصوصاً هنگام شیردان فرزندانش برایش فریضه بود و با مهر و محبت مادری، مسائل اسلامی را به آنها تعلیم می‌داد.
نبوغ و استعداد مهدی باعث شد که او دراوان کودکی قرآن را بدون معلم و استاد یاد بگیرد و بر قرائت مستمر آن تلاش نماید. پس از ورود به دبستان در اوقات بیکاری به پدرش که کتابفروشی داشت، کمک می‌کرد و به عنوان یک فروند، پدر و مادر را در امور زندگی یاری می‌داد.

مهدی در دوران تحصیلات متوسطه‌اش به لحاظ زمینه‌هایی که داشت با مسائل سیاسی و مذهبی آشنا و در این مدت (که با شهید محرب آیت‌الله مدنی (ره) مانوس بود)، روح تشنه خود را با نصایح ارزنده و هدایتگر آن شهید بزرگوار سیراب می‌نمود و در واقع در حساسترین دوران جوانی به هدایت ویژه‌ای دست یافته بود. به همین دلیل از حضرت آیت‌الله مدنی بسیار یاد می‌کرد و رشد مذهبی خود را مدیون ایشان می‌دانست.

در مسیر مبارزات سیاسی علیه رژیم پهلوی، پدر شهیدان – مهدی و مجید زین‌الدین – برای بار دوم از خرم‌آباد به سقز تبعید گردید. این امر باعث شد تا مهدی که خود در مبارزات نقش فعالی داشت دوری پدر را تحمل کند و سهم پدر را نیز در مبارزات خرم‌آباد بردوش کشد.

در ادامه مبارزات سیاسی دوران دبیرستان، کینه عمیقی نسبت به رژیم پهلوی پیدا کرد و زمانی که حزب رستاخیز شروع به عضوگیری اجباری می‌نمود. شهید زین‌الدین به عضویت این حزب در نیامد و با سوابقی که از او داشتند از دبیرستان اخراجش کردند. به ناچار برای ادامه تحصیل، با تغییر رشته از ریاضی به طبیعی موفق به اخذ دیپلم گردید و در کنکور سال 1356 شرکت کرد و ضمن موفقیت، توانست رتبه چهارم را در بین پذیرفته‌شدگان دانشگاه شیراز بدست آورد. این امر مصادف با تبعید پدرش به جرم حمایت از امام خمینی(ره) از خرم‌آباد به سقز و موجب انصراف از ادامه تحصیل و ورود جدی‌تر ایشان در سنگر مبارزه پدرش شد.

پس از مدتی پدر شهید زین‌الدین از سقز به اقلید فارس تبعید شد. این ایام که مصادف با جریانات انقلاب اسلامی بود، پدر با استفاده از فرصت پیش‌آمده، مخفیانه محل زندگی را به قم انتقال داد. مهدی نیز همراه سایراعضای خانواده، از خرم آباد به قم آمد و در هدایت مبارزات مردمی نقش موثرتری را عهده‌دار شد.

بعد از پیروزی انقلاب اسلامی جزو اولین کسانی بود که جذب نهاد مقدس جهادسازندگی شد و با تشکیل سپاه پاسداران انقلاب اسلامی قم، برای انجام وظیفه شرعی و اجتماعی خود و حفظ و حراست از دست‌آوردهای خونین انقلاب، به این نهاد مقدس پیوست. ابتدا در قسمت پذیرش و پس از آن به عنوان مسئول واحد اطلاعات سپاه قم انجام وظیفه کرد.

شهید زین‌الدین در زمان مسئولیت خود در واحد اطلاعات (که همزمان با غائله خلق مسلمان و توطئه‌های پیچیده ضدانقلاب در شهر خونین و قیام قم بود) با ابراز نقش فعال خود و با برخورداری از بینش عمیق سیاسی، در خنثی کردن حرکتهای انحرافی و ضدانقلابی گروهکهای آمریکایی نقش به سزایی داشت.

با آغاز تهاجم دشمن بعثی به مرزهای میهن اسلامی، شهید زین‌الدین بی‌درنگ پس از گذراندن آموزش کوتاه مدت نظامی، به همراه یک گروه صدنفره خود را به جبهه رساند و به نبرد بی‌امان علیه کفار بعثی پرداخت.

پس از مدتی مسئول شناسایی یگانهای رزمی شد. و بعد از آن نیز مسئول اطلاعات – عملیات سپاه دزفول و سوسنگرد گردید. در این مسئولیتها با شجاعت، ایمان و قوت قلب،‌تا عمق مواضع دشمن نفوذ می‌کرد و با شناسایی دقیق و هدایت رزمندگان اسلام، ضربات کوبنده‌ای بر پیکر لشکریان صدام وارد می‌آورد. بخشی از موفقیتهای بدست آمده توسط رزمندگان اسلام در عملیات فتح‌المبین، مرهون تلاش و زحمات ایشان و همکارانش در زمان تصدی مسئولیت اطلاعات – عملیات سپاه دزفول و محورهای عملیاتی بود.

شهید زین‌الدین در عملیات بیت‌المقدس مسئولیت اطلاعات – عملیات قرارگاه نصر را برعهده داشت و بخاطر لیاقت، ایمان، خلوص، استعداد رزمی و شجاعت فراوان، در عملیات رمضان به عنوان فرمانده تیپ علی‌بن ابیطالب(ع) - که بعدها به لشکر تبدیل شد – انتخاب گردید.

در عملیات رمضان، تیپ علی‌بن ابیطالب(ع) جزو یگانهای مانوری و خط‌شکن بود و به حول و قوه الهی و با قدرت فرماندهی و هدایت ایشان – در بکارگیری صحیح نیروها و موفقیت آن یگان در این عملیات – بعدها این تیپ، به لشکر تبدیل شد.
لشکر مقدس علی‌بن ابیطالب(ع) در تمام صحنه‌های نبرد سپاهیان اسلام (عملیات محرم، والفجرمقدماتی، والفجر3 و والفجر4) خط شکن و به عنوان یکی از یگانهای همیشه موفق، نقش حساس و تعیین کننده‌ای را برعهده داشت.

صبر، استقامت، مقاومت جانانه و به یادماندنی این یگان، همگام با سایر یگانها در عملیات پیروزمندانه خیبر بسیار مشهور است. هنگامی که دشمن از هوا و زمین و با انواع جنگ‌افزارها و هواپیماهای توپولوف و میگ و بمبهای شیمیایی و پرتاب یک میلیون و دویست هزار گلوله توپ و خمپاره، جزایر مجنون را آماج حملات خویش قرار داده بود، او و یگان تحت امرش مردانه و تا آخرین نفس جنگیدند و دشمن زبون را به عقب راندند و جزایر و حفظ کردند.


خصوصیات بارز او شجاعت و شهامت بود. خط شکنی شبهای عملیات و جنگیدن با دشمن در روز و مقاومت در برابر سخت‌ترین پاتکها به خاطر این روحیه بود. روحیه‌ای که اساس و بنیان آن بر ایمان و اعتقاد به خدا استوار بود.

مجاهدت دائمی او برای خدا بود و هیچگاه اثر خستگی روحی در وجودش دیده نمی‌شد.
شهید زین‌الدین در کنار تلاش بی‌وقفه‌اش، از مستحبات غافل نبود. اعقتاد داشت که جبهه‌های نبرد، مکانی مقدس است و انسان دراین مکان، به خدا تقرب پیدا می‌کند. همیشه به رزمندگان سفارش می‌کرد که به تزکیه نفس و جهاد اکبر بپردازند.

او همواره سعی می‌کرد که با وضو باشد. به دیگران نیز تاکید می‌نمود که همیشه با وضو باشند. به نماز اول وقت توجه بسیار داشت و با قرآن مجید مانوس بود و به حفظ آیات آن می‌پرداخت.

به دلیل اهمیتی که برای مسائل معنوی قایل بود نماز را به تانی و خلوص مخصوصی به پا می‌داشت. فردی سراپا تسلیم بود و توجه به دعا، نماز و جلسات مذهبی از همان دوران کودکی در زندگی مهدی متجلی بود.
با علاقه خاصی به بسیجی‌ها توجه می‌کرد. محبت این عناصر مخلص در دل او جایگاه ویژه‌ای داشت. برای رسیدگی به وضعیت نیروها و مطلع شدن از احوال برادران رزمنده خود به واحدها، یگانها و مقرهای لشکر سرکشی می‌نمود و مشکلات آنان را رسیدگی و پیگیری می‌کرد. همواره به برادران سفارش می‌کرد که نسبت به رزمندگان احترام قائل شوند و همیشه خودشان را نسبت به آنها بدهکار بدانند و یقین داشته باشند که آنها حق بزرگی بر گردن ما دارند.

شیفتگی و محبت ویژه‌ای به اهل بیت عصمت و طهارت(ع) داشت. با شناختی که از ولایت فقیه داشت از صمیم قلب به امام خمینی(ره) عشق می‌ورزید. با قبلی مملو از اخلاص، ایمان و علاقه از دستورات و فرامین آن حضرت تبعیت می‌نمود. به دقت پیامها و سخنرانیهای ایشان را گوش می‌داد و سعی می‌کرد که همان را ملاک عمل خود قرار دهد و از حدود تعیین شده به هیچ وجه تجاوز نکند. می‌گفت: ما چشم و گوشمان به رهبر است، تا ببینیم از آن کانون و مرکز فرماندهی چه دستوری می‌رسد، یک جان که سهل است، ای کال صدها جان می‌داشتیم و در راه امام فدا می‌کردیم.

او در سخت‌ترین مراحل جنگ با عمل به گفته‌های حضرت امام خمینی(ره) خدمات بزرگی به جبهه‌ها کرد.

حفظ اموال بیت‌المال برای شهید زین‌الدین از اهمیت خاصی برخوردار بود. همواره در مسئولیت و جایگاهی که قرار داشت نهایت دقت خود را به کار می‌برد تا اسراف و تبذیر نشود. بارها می‌گفت:در مقابل بیت‌المال مسئول هستیم.

در استفاده از نعمتهای الهی و حتی غذای روزمره میانه‌روی می‌کرد.
او خود را آماده رفتن کرده بود و همواره برای کم کردن تعلقات مادی تلاش می‌کرد. ایثار و فداکاری او در تمام زمینه‌ها، بیانگر این ویژگی و خصوصیتش بود.
برای اخلاص و تعهد آن شهید کمتر مشابهی می‌توان یافت.
او جز به اسلام و انجام تکلیف الهی خود نمی‌اندیشید. در مناجات و راز و نیازهایش این جمله را بارها تکرار می‌کرد:
ای خدا! این جان ناقابل را از ما قبول بفرما و در عوض آن، فقط اسلام را پیروز کن.
از آنجا که برادران، ایشان را به عنوان الگویی برای خود قرار داده بودند، سعی می‌کردند اخلاق و رفتارشان مثل ایشان باشد.
او شخصیتی چند بعدی داشت: شخصیتی پرورش یافته در مکتب انسان ساز اسلام. خیلی‌ها شیفته اخلاق، رفتار، مدیریت و فرماندهی او بودند و او را یک برادر بزرگتر و معلم اخلاق می‌دانستند. زیرا او قبل از آنکه لشکر را بسازد، خود را ساخته بود.

اخلاق و رفتار او باتوجه به اقتضای مسئولیتهای نظامی‌اش که دارای صلابت و قدرت خاصی بود، زمانی که با بسیجیان مواجه می‌شد برادری صمیمی و دلسوز برای آنها بود.

شهید مهدی زین‌الدین در زمینه تربیت کادرهای پرتوان برای مسئولیتهای مختلف لشکر به گونه‌ای برنامه‌ریزی کرده بود که در واحدهای مختلف، حداقل سه نفر در راس امور و در جریان کارها باشند. می‌گفت:
من خیالم از لشکر راحت است. اگر چند ماه هم در لشکر نباشم مطمئنم که هیچ مسئله‌ای به وجود نخواهد آمد.
در کنار این بزرگوار صدها انسان ساخته شدند، زیرا رفتار و صحبتهایش در عمق جان نیروهای رزمنده می‌نشست. بارها پس از سخنرانی، او را در آغوش خویش می‌کشیدند و بر بالای دستهایشان بلند می‌کردند.
او یکی از فرماندهان محبوب جبهه‌ها به شمار می‌آمد. فرماندهی که نور معرفت، تقوا، صبر و استقامت سراسر وجودش را فراگرفته بود و این نورانیت به اطرافیان نیز سرایت کرده بود. چنانچه گفته می‌شود: 70% نیروهای پاسدار و بسیجی آن لشکر، نماز شب می‌خواندند.

سردار رحیم صفوی‌فرمانده سابق سپاه درباره او می‌گوید: شهید مهدی زین‌الدین فرماندهی بود که هم از علم جنگی و هم از علم اخلاق اسلامی برخوردار بود. در میدان اسلام و اخلاق، توانا و در عرصه‌های جنگ شجاع، رشید، مقاوم و پرصلابت بود.

شهادت مزدی بودکه خدا برای مجاهدات بی شمار این بنده برگزیده اش قرارداده بود.
در آبان سال 1363 شهید زین‌الدین به همراه برادرش مجید (که مسئول اطلاعات و عملیات تیپ 2 لشکر علی‌بن ابیطالب(ع) بود) جهت شناسایی منطقه عملیاتی از کرمانشاه به سمت سردشت حرکت می‌کنند. در آنجا به برادران می‌گوید: من چند ساعت پیش خواب دیدم که خودم و برادرم شهید شدیم!
موقعی که عازم منطقه می‌شوند، راننده‌شان را پیاده کرده و می‌گویند: خودمان می‌رویم. حتی در مقابل درخواست یکی از برادران، مبنی بر همراه شدن با آنها، برادر مهدی به او می‌گوید: تو اگر شهید بشوی، جواب عمویت را نمی‌توانیم بدهیم، اما ما دو برادر اگر شهید بشویم جواب پدرمان را می‌توانیم بدهیم.
فرمانده محبوب بسیجیها، سرانجام پس از سالیان طولانی دفاع در جبهه‌ها و شرکت در عملیات و صحنه‌های افتخارآفرین، در درگیری با ضدانقلاب شربت شهادت نوشید و روح بلندش را از این جسم خاکی به پرواز درآمد تا در نزد پروردگارش ماوی گزیند.
همان طور که برادران را توصیه می‌کرد: ما باید حسین‌وار بجنگیم؛ حسین‌وار جنگیدن یعنی مقاومت تا آخرین لحظه؛ حسین‌وار جنگیدن یعنی دست از همه چیز کشیدن در زندگی؛ ای کاش جانها می‌داشتیم و در راه امام حسین(ع) فدا می‌کردیم؛ از همرزمانش سبقت گرفت و صادقانه به آنچه معتقد بود و می‌گفت عمل کرد و عاشقانه به دیدار حق شتافت.

 

وصیت نامه شهید مهدی زین الدین

بسمه تعالی

اولین شرط لازم برای پاسداری از اسلام، اعتقاد داشتن به امام حسین(ع) است. هیچ کس نمی‌تواند پاسداری از اسلام کند در حالی که ایمان و یقین به اباعبدالله‌الحسین(ع) نداشته باشد. اگر امروز ما در صحنه‌های پیکار می‌رزمیم و اگر امروز ما پاسدار انقلابمان هستیم و اگر امروز پاسدار خون شهدا هستیم و اگر مشیت الهی بر این قرار گرفته که به دست شما رزمندگان و ملت ایران، اسلام در جهان پیاده شود و زمینه ظهور حضرت امام زمان(عج) فراهم گردد، به واسطه عشق، علاقه و محبت به امام حسین(ع) است. من تکلیف می‌کنم شما «رزمندگان» را به وظیفه عمل کردن و حسین‌وار زندگی کردن.

در زمان غیبت کبری به کسی «منتظر» گفته می‌شود و کسی می‌تواند زندگی کند که منتظر باشد، منتظر شهادت، منتظر ظهور امام زمان(عج). خداوند امروز از ما همت، اراده و شهادت‌طلبی می‌خواهد. در این وصیت نامه فقط مقدار بدهکاریها و بستانکاریها را جهت مشخص شدن برای بازماندگان و پیگیری آنها می نویسم،به انضمام مسائل شرعی دیگر.
1- مسائل شرعی:
الف)نماز: به نظرم نمی آید بدهکار باشم.ولی مواقعی از اوان ممکن است صحیح نخوانده باشم،لذا یکسال نماز ضروری است خوانده شود.
ب)روزه:تعداد190روزه قرض دام وتنوانستم بگیرم.
ج)خمس:سی و پنج هزار ریال به دفتر آیت الله پسندیده بدهکار هست.
د)حق الناس:وای از آتش جهنم و عالم برزخ،خداوند عالم بصیراست.
2- مادیات
الف:بدهکاریها:
1- مبلغ شش هزار تومان معادل شصت هزار ریال به طرح و عملیات ستاد مرکزی بدهکارم،البته قبض دویست هزار ریال است،ولی ازاین مبلغ شصت هزار ریال بدهی بنده است.
2- وام یک میلیون ریالی از ستاد منطقه 1گرفته ام که ماهانه بیشتر ازهزار ریال باید بدهم، از این مبلغ هزار و هفتصد و پنجاه تومان حق مسکن را سپاه می دهد و دویست و پنجاه تومان از حقوقم کسر نمایند.
3- پنجهزار ریال به آقای مهجور (ستاد لشگر) پول نقد بدهکارم و پرداخت شد توسط در گاهی.

ب – بستانکاریها:

1-مبلغ هفتاد و پنجهزار ریال رهن منزل که به آقای رحمانی توفیقی جهت منزل مسکونه داده بودم و طلبکارم.این منزل را بمدت یکسال اجاره نمودم. باتفاق های رحمان توفیقی که ما در طبقه بالا و رحمان در طبقه پایین زندگی می کردند و ظاهرا شهیدحسن باقری از طریق آقای استادان منزل را از شخصی بنام معاضدی(صاحب اصلی خونه)اجاره کرده بودند،ولی نامبرده یکسال است که مبلغ فوق را مستردننموده است.
2- مقداری پول هم که مبلغ آن را نمیدانم (یادم نیست)نزد پدرم داشته‌ام و مقداری هم مجددا اگر به پدرم داده‌ام جهت بدهی‌ها
پدرم برای خانه‌ای که خریده بود تا با آن زندگی کنیم ولی خانه متعلق به پدرم می‌باشد و من فقط مبلغ فوق ویکصد هزار تومان وام مندرج در بند2. بدهکاریها ره از مبلغ نهصد و سی هزار تومان وجه بابت خانه مسکونی که پدرم خریده بوده است را داده‌ام که در صورت مرگ من و فروش خانه مستدعی است.باقیمانده وام را به سپاه برگردانده و طلبکاری من از پدرم رابه همسر و فرزندم بدهید و باقیمانده پول خانه هم طبیعتا به پدرم میرسد.مطلب دیگری به ذهنم نمی‌رسد و اگر کسی مراجعه کرد با توجه به وصییت من اقدام نمایید.


  
  

 زندگینامه ابوریحان بیرونی

ابوریحان بیرونی در خوارزم، منطقه ای که در مجاورت دریا ی آرال قرار دارد و امروزه همه آن را به نام کارا کلپاکسکایا می شناسند، به دنیا آمد. کاث و جورجانیه دو شهر بزرگ این منطقه به شمار می رفتند. بیرونی در نزدیکی کاث به دنیا آمد و نام شهری که در آن متولد شد را به افتخار او، بیرونی نام نهادند...


  
  
<   <<   6   7   8   9   10   >>   >