به این شهر (مکّه) سوگند. در حالى که تو در این شهر ساکن هستى. به پدر، و فرزندى که پدیدآورد، سوگند. همانا ما انسان را در رنج و زحمت آفریدیم. آیا مىپندارد که هرگز احدى بر او قدرت ندارد؟ مىگوید: مال فراوانى تباه کردم آیا گمان مىکند احدى او را ندیده است؟
نکته ها
در قرآن سه بار جمله «لا اُقسم» به کار رفته است و اهل تفسیر آن را دو گونه معنا کردهاند. گروهى حرف لا را زائد دانسته و آن را (قسم مىخورم) معنا کردهاند و گروهى آن را (سوگند نمىخورم) ترجمه کردهاند، به این معنا که مسئله به قدرى روشن است که نیازى به سوگند خوردن نیست. منظور از «بلد»، مکّه است که قبل از اسلام هم مورد احترام بوده است. مکّه حَرَم اَمن الهى و اولین خانهاى است که براى انسان قرار داده شد. جمله «و انت حلّ» چند گونه تفسیر شده است که یک معنى را در ترجمه آوردیم و معناى دوم آن است که مردم مکّه اهانت تو را در آن حلال مىدانند، پس به شهرى که اهانت تو را حلال مىشمرند سوگند نمىخورم.(53) و معناى سوم آن است که دست تو در مورد این شهر باز است و در فتح مکّه هر تصمیمى که درباره مخالفان بخواهى مىتوانى بگیرى. «کَبَد» به معناى سختى و «لَبَد» به معناى پشم متراکم است. البتّه بعضى کبد را به معناى راست قامت و معتدل گرفتهاند.(54) اینکه انسان در دل رنج و سختى آفریده شده، یعنى کامیابىهاى دنیوى آمیخته با رنج و زحمت است. «لقد خلقنا الانسان فى کبد» حضرت على علیه السلام مىفرماید: دنیا خانهاى است که با سختىها عجین شده است. «دار بالبلاء محفوفة»(55) گرچه بعضى مفسران به مناسبت عبارت «هذا البلد» که مکّه است، مراد از «والد و ما ولد» را حضرت ابراهیم و فرزندش حضرت اسماعیل دانستهاند، ولى همان گونه که در تفسیر مجمع البیان آمده است، مراد از آن، حضرت آدم و اولیاء از نسل او است. در حدیث آمده است که گوینده این کلام «اهلکت مالاً لبداً» عمرو بن عبدود در جنگ خندق بوده که گفت: سرمایه زیادى را در مبارزه با اسلام تباه کردم ولى موفق نشدم.(56)53) این معنا در حدیثى در کتاب بحار، ج24، ص284 آمده است. 54) لسان العرب (به نقل از تفسیر راهنما). 55) نهجالبلاغه، خطبه 226. 56) تفسیر نور الثقلین.
پیام ها
1- سرزمینها مىتوانند داراى قداست باشند و شهر مکّه نیز از قدیم مورد احترام و سوگند بوده است. «لا اقسم بهذا البلد» 2- تکرار گاهى نشانه عظمت و عنایت است. «هذا البلد....هذا البلد» 3- ارزش زمینها به ارزش ساکنان آنهاست. «و انت حِلّ بهذا البلد» (سوگند به مکّه به خاطر حضور پیامبر) 4- در مقام فرزندى، دختر یا پسر تفاوتى ندارد. «و ما ولد» 5 - زندگى بشر در متن مشقتها و سختىها قرار دارد. «فى کبد» 6- هر مالى که در مسیر حق صر
به خورشید سوگند و گسترش نور آن. به ماه سوگند، آنگاه که از پى خورشید در آید. به روز سوگند آنگاه که زمین را روشن سازد. به شب سوگند، آنگاه که زمین را بپوشاند. به آسمان سوگند و آنکه آن را بنا کرد. به زمین سوگند و آنکه آن را گسترانید. به نفس سوگند و آنکه آن را سامان داد. پس پلیدىها و پاکىهایش را به او الهام کرد.
نکته ها
شاید رمز سوگند به خورشید و ماه و شب و روز و... آن است که آنچه را که براى آن سوگند یاد شده (تزکیه نفس) به مقدار عظمت خورشید و ماه ارزش دارد. ارزش خورشید و ماه و شب و روز، بر کسى پوشیده نیست. حیات جانداران و پیدایش ابر و بارش باران و رویش گیاهان و درختان و تغذیه حیوانات و انسان، همه مرهون تابش خورشید است. در قرآن، گاهى به خورشید بزرگ سوگند یاد شده و گاهى به انجیر و زیتون کوچک و این شاید به خاطر آن باشد که براى قدرت خداوند فرقى میان خورشید و انجیر نیست. همانگونه که دیدن کاه و کوه براى چشم انسان یکسان است و دیدن کوه براى چشم، زحمتى اضافه بر دیدن کاه ندارد. البتّه بالاترین سوگندها، سوگند به ذات خداوند است، آنهم درباره تسلیم بودن مردم در برابر رهبرى آسمانى. «فلا و ربّک لا یؤمنون حتّى یحکموک»(66) پرسوگندترین سورهها، همین سوره شمس است که طبیعتاً باید در مورد مهمترین مسائل باشد و آن تزکیه روح از هرگونه پلیدى و آلودگى است. شاید این همه سوگند براى بیان اینکه رستگارى در سایه تهذیب است، به خاطر آن باشد که خداوند به انسان بفهماند که من تمام مقدّمات را براى تو آماده کردم، با نور آفتاب و ماه صحنه زندگى را روشن و با گردش شب و روز، زمینه تلاش و استراحت شما را فراهم کردم. زمین را براى شما گستردم و آسمان را برافراشتم و درک خوبىها و بدىها را به روح شما الهام کردم تا به اختیار خود، راه تزکیه نفس را بپیمایید. ابر و باد و مه و خرشید و فلک در کارند تا تو نانى به کف آرى و به غفلت نخورى همه از بهر تو سرگشته و فرمانبردار شرط انصاف نباشد که تو فرمان نبرى «فجورها» از فجر به معناى شکافتن است. برافراشتگى آسمانها و گستردگى زمین، با اراده مستقیم الهى یا از طریق نیروها و عوامل طبیعى است و لذا قرآن مىفرماید: «والسماء و ما بناها» و نفرمود: «من بناها» زیرا کلمه «ما» شامل غیر خداوند نیز مىشود. یعنى آنچه آسمان را بنا کرد از نیروها و جاذبهها و دافعههاى طبیعى است که خداوند حاکم کرده و اگر مراد از کلمه «ما» در «و ما بناها» خداوند باشد، به خاطر آن است که در لفظ «ما» نوعى ابهام برخاسته از عظمت نهفته و به همین دلیل به جاى کلمه «من» کلمه «ما» گفته شده است. (واللّه العالم) جهان هستى، گویا در ابتدا یک مجموعه متراکم بوده، سپس بخشى برافراشته و آسمان شده و بخشى گسترده و زمین شده است. «بناها - طحاها» مؤید این سخن آیهاى است که مىفرماید: آسمان و زمین رتق بود و فتق کردیم، یعنى بسته بود و بازش کردیم. «رتقاً ففتقناهما»(67) بعضى کلمه «طحاها» را اشاره به حرکت زمین دانستهاند، چون یکى از معانى «طحو» راندن و حرکت دادن است. اسلام، فکر انسان مادى را از شکم و شهوت و شمشیر و شراب، به تأمّل در عمق آسمانها و زمین و گردش کرات و پیدایش ایام وا داشته است. در تفاوت میان وحى و الهام، گفتهاند که الهام، درکى است که انسان سرچشمه آن را نمىشناسد، در حالى که گیرنده وحى، سرچشمه وحى را مىشناسد.(68)66) نساء، 65. 67) انبیاء، 30. 68) تفسیر نمونه.
پیام ها
1- بسیارى از موجودات هستى، پدیدههایى شگفتانگیز، روشنگر، مقدّس و ارزشمند هستند و مىتوان به آنها سوگند یاد کرد.«والشمس - والقمر - والنهار» 2- ماه به دنبال خورشید و تابع آن است. «اذا تلاها» 3- اجرام آسمانى با یکدیگر پیوند دارند «و الشمس - والقمر - و السماء - و الارض» 4- خورشید و ماه و ستاره را خدا نپندارید، همه آنها آثار قدرت و تدبیر موجود دیگرى هستند. «تلاها - بناها - طحاها» 5 - خواستهها و تمایلات و غرایز انسان به طور حکیمانه تعدیل شده است. «و نفس و ما سوّاها» 6- گناه، نوعى شکافتن پرده عفّت و دیانت است. «فجورها» 7- فهم و درک خوبیها و بدیها به صورت فطرى، در عمق روح انسانها نهاده شده است. «فالهمها فجورها وتقواها» 8 - ابتدا باید پلیدىها را بشناسیم، سپس راه گریز و پرهیز از آنها را. (کلمه «فجور» قبل از «تقوا» آمده است.) «فجورها وتقواها»
توضیحات
سیماى سوره شمس سوره شمس، پانزده آیه دارد و در مکّه نازل شده است. نام آن برگرفته از آیه اول است که با سوگند به خورشید آغاز مىشود. بیشترین سوگندهاى قرآن، به صورت پشت سر هم در این سوره آمده است که با یازده سوگند پیاپى بر خورشید وماه، روز و شب و آسمان زمین، بر ارزش و اهمیّت تزکیه نفس، تأکید مىورزد. مضمون این سوره آن است که انسان با الهام خدایى، کار نیک را از کار زشت تشخیص مىدهد و اگر بخواهد رستگار شود، باید باطن خود را تزکیه کند و با انجام کارهاى نیک، آن را رشد و پرورش دهد و گرنه از سعادت محروم مىماند.(65) آنگاه به عنوان شاهد، داستان قوم ثمود را ذکر مىکند که به خاطر تکذیب پیامبرشان حضرت صالح و کشتن شترى که معجزه الهى بود، به عذابى سخت گرفتار شدند.
به روشنایى آغاز روز سوگند. به شب سوگند آنگاه که آرامش بخشد. پرودگارت تو را وانگذاشته و خشم نگرفته است. همانا آخرت براى تو بهتر از دنیا است. و به زودى پروردگارت (چیزى) به تو عطا کند که خشنود شوى.
نکته ها
«ضحى» به معناى اوایل روز و هنگام چاشت است. «سَجى» هم به معناى پوشاندن و هم به معناى سکون و آرامش است. «وَدّعک» از «تودیع» به معناى واگذاشتن و رها کردن است و «قلى» به معناى شدّت عداوت و بغض و خشم و قهر است. براى چند روزى وحى از پیامبر اکرمصلى الله علیه وآله قطع شد. مخالفان سرزنش کردند که خدا تو را رها کرده است. این آیات نازل شد و حضرت را دلدارى داد. شاید دلیل قطع وحى آن بود که خداوند به مردم بفهماند هر چه هست از اوست و پیامبر در الفاظ وحى و زمان نزول آن و مقدار آن، از خود اختیارى ندارد. نشانه آنکه خدا پیامبرش را رها نکرده، این است که در این سوره کوچک، سیزده بار شخص پیامبر مورد خطاب قرار گرفته است.
پیام ها
1- روشنى روز و تاریکى و آرامش شب دو نعمت بزرگ الهى است که مورد سوگند خداوند قرار گرفته است. «و الضّحى و الّیل اذا سجى» 2- با قاطعیّت، زبان بدگویان را قطع و دل پاکان را بدست آورید. «والضحى و الّیل اذا سجى ما ودّعک ربّک» 3- به قضاوتها و پیش داورىها و تحلیلهاى نادرست، صریحاً جواب بدهید. «ما ودّعک ربُّک» 4- مربّى نباید کسى را که تحت تربیت اوست رها کند. «ما ودّعک ربُّک» 5 - قطع موقت لطف را نشانه غفلت و قهر الهى ندانید. «ما ودّعک ربُّک و ما قلى»
توضیحات
سیماى سوره ضحى این سوره یازده آیه دارد و در مکّه نازل شده است. نام سوره، برگرفته از آیه اول است که با سوگند به هنگام بالا آمدن روز آغاز مىشود. از آنجا که مخالفان، به خاطر قطع نزول وحى به مدّت پانزده روز، به آن حضرت نیش زبان مىزدند، لذا این سوره در مقام دلدارى به پیامبر است و حمایتهاى خداوند از آن حضرت را، از هنگام یتیمى تا رسیدن به رسالت بیان مىدارد. و آنگاه از پیامبر مىخواهد تا او نیز با یتیمان و محرومان برخوردى خدایى داشته و با زبان و عمل، نعمتهاى الهى را آشکار ساخته و سپاسگزار آنها باشد.
بخوان به نام پروردگارت که (هستى را) آفرید. (او که) انسان را از خون بسته آفرید. بخوان که پروردگار تو از همه گرامىتر است. او که با قلم آموخت. آنچه را انسان نمىدانست به او آموخت.
نکته ها
پیامبرصلى الله علیه وآله فرمود: اولین بار که جبرئیل بر من ظاهر شد، فرمود: بخوان، گفتم: نمىتوانم، بعد از سه بار مرا فشار داد، دیدم مىتوانم بخوانم.(16) در تفسیر نوین مىخوانیم: آنجا که به مسئله آفرینش انسان نظر دارد، خداوند، خود را کریم خوانده: «ما غرّک بربّک الکریم الّذى خلقک»(17) ولى آنجا که موضوع خواندن و یادگیرى و قلم مطرح است، خود را اکرم خوانده است. «اقرأ و ربّک الاکرم الّذى علّم بالقلم» از افتخارات اسلام این است که کارش را با قرائت و علم و قلم شروع کرد و اولین فرمان خداوند به پیامبرش فرمان فرهنگى بود. خواندن لوحى که براى اولین بار در برابر پیامبر باز شد، منظم و مکتوب بود. در فرمان اقرء این نکته نهفته است که آنچه بر تو نازل خواهد شد، خواندنى است، نه فقط دانستنى. براى کلمه «علق» چند معنا شده است: الف) چسبنده و مراد آن است که حضرت آدم از گل چسبنده آفریده شد و یا نطفه مرد شبیه زالو به نطفه زن مىچسبد. ب) به معناى خون غلیظ و بسته باشد که معمولاً این معنا مطرح است. آنکه از خون بسته انسان مىسازد، بر شخص درس ناخوانده فرمان اقرء مىدهد. آغاز تحصیل علم باید با نام خدا باشد. «اقرء باسم ربّک» فارغ التحصیلان نیز باید در راه او باشند. «فاذا فرغت فانصب و الى ربّک فارغب»16) تفسیر نمونه. 17) انفطار، 6 - 7.
پیام ها
1- قرائت قرآن باید با نام خداوند آغاز شود. «اقرء باسم ربّک» 2- اولین فرمان اسلام، فرمان فرهنگى است. «اقرء» 3- خواندن باید جهت الهى داشته باشد. «اقرء باسم ربّک» 4- خواندن قرآن وسیله رشد است. «اقرء و ربّک» 5 - پرورش الهى هم مادّى است، «ربک الّذى خلق - خلق الانسان من علق» هم معنوى. «ربّک الاکرم - الّذى علّم بالقلم» 6- پروردگار، همان آفریننده است. (بنابراین سخن مشرکان که خالق بودن خدا را پذیرفته بودند ولى بتها را ربّ مىدانستند باطل است.) «ربّک الّذى خلق» 7- بیان آفرینش انسان از خون بسته شده، هم یک پیشگوئى علمى است و هم راهى براى تربیت انسان که بداند مبدء او از چیست و گرفتار غرور نشود. «خلق الانسان من علق» 8 - آفرینش همه هستى در یکسو «الّذى خلق» و آفرینش انسان در یک سوى دیگر. «خلق الانسان من علق» 9- معلم اصلى انسان خداست. «علّم الانسان ما لم یعلم» 10- قلم، بهترین وسیله انتقال دانش است. «علّم بالقلم» 11- وحى الهى سرچشمه علوم بشرى است. «علّم الانسان ما لم یعلم» 12- خالقیّت، ربوبیّت، کریم بودن و معلم بودن خداوند، مستلزم قرائت کتاب اوست. «اقرء باسم ربّک... خلق... الاکرم... علّم...» 13- خداوند کارهاى خود را از طریق اسباب انجام مىدهد. «علّم بالقلم» 14- رهائى از جهل با استفاده از قلم، جلوهاى از کرم و ربوبیّت اوست و نویسندگى هنر مطلوب و مورد ترغیب اسلام است. «علّم بالقلم» 15- خداوند هم جسم انسان را رشد مىدهد و هم روح او را. (کلمه «ربّک» میان دو کلمه «خَلَق» و «اِقرء» آمده است.) «اقرء باسم ربّک الّذى خلق»
توضیحات
سیماى سوره عَلق این سوره نوزده آیه دارد و در مکّه نازل شده است. نام سوره برگرفته از آیه دوم است که اشاره به خلقت انسان از علق (خون بسته) دارد. این سوره، اولین سورهاى است که بر پیامبر نازل شده و سیاق آیاتش چنان به هم ارتباط دارد که مىتوان گفت تمام سوره یکباره نازل شده است.(15) این سوره نظیر سورههاى سجده، فصلت، نجم داراى سجده واجب است که به عقیده شیعه در نماز نباید خوانده شود و خواندن آنها در حال حیض یا جنابت ممنوع است.
(اى پیامبر!) آیا به تو شرح صدر عطا نکردیم؟ و بار سنگینات را از (دوش) تو برنداشتیم؟ آن (بار گرانى) که براى تو کمرشکن بود. و نام تو را بلند (آوازه) گردانیدیم. پس (بدان که) با هر سختى آسانى است. آرى، با هر دشوارى آسانى است. پس هر وقت (از کارى) فراغت یافتى (براى کار جدید) خود را به تعب انداز. و با رغبت و اشتیاق به سوى پروردگارت روىآور.
نکته ها
در سوره قبل (ضُحى) فرمود: خداوند تو را رها نکرده است: «ما ودّعک ربّک» در این سوره مىفرماید: چگونه تو را رها کرده، کسى که بزرگترین الطاف و سرمایهها را که شرح صدر است به تو داده است: «ألم نشرح لک صدرک» «شرح صدر» به معناى گشایش سینه و بالا رفتن ظرفیّت انسان است تا بتواند ناملایمات را تحمّل کند و در مشکلات و سختىها صبر و پایدارى ورزد. هنگامى که خداوند حضرت موسى را به رسالت برگزید، اولین خواسته او سعه صدر بود که گفت: «ربّ اشرح لى صدرى»(1) پروردگارا! سعه صدر به من عطا کن. ولى پیامبر اسلام بدون درخواست مورد لطف قرار گرفت و سعه صدر را از خداوند دریافت کرد. «الم نشرح لک صدرک» مراد از بار سنگین که بر دوش پیامبر سنگینى مىکرد و خداوند با دادن شرح صدر، آن را ازدوش پیامبر برداشت، مسئولیّت رسالت و دعوت مردم به توحید و مبارزه با فساد و شرک و خرافات است. از آنجا که غم و غصهها را نمىتوان کم کرد، پس باید ظرفیّتها را بالا برد تا بتوان مشکلات را تحمّل کرد و کم نیاورد. شرح صدر نشانه لطف ویژه الهى است: «فمن یرد اللّه ان یهدیه یشرح صدره للاسلام»(2) یعنى هر کس را خداوند اراده کند هدایت یابد، روح او را براى پذیرش اسلام باز مىکند. از نظر روانى، هنگام برخورد با مشکلات نباید تمام ذهن متوجه آن شود، بلکه باید به سهولتهاى پس از آن که مورد وعده و سنت الهى است نیز توجه نمود. عُسرها سبب یُسر است. کلمه «مَعَ» ممکن است به معناى سبب باشد، یعنى هر سختى در درون خود تجربهها و سازندگىهایى دارد. «انّ مع العسر یسراً» حذف حرف فاء در جمله دوم «فانّ مع العسر یسرا، انّ مع العسر یسرا» بیانگر آن است که این اصل عمومى است و مخصوص پیامبر نیست. رهبران حق که در برابر طوفان مخالفتها و مشکلات و شکنجهها و تهدیدها و توطئهها و تهمتها و لجاجتها و جنگها و... قرار مىگیرند بیش از هر چیز به سعه صدر نیاز دارند. «ألمنشرح لک صدرک» بر اساس روایات که مورد فتواى مراجع دینى نیز قرار گرفته است، این سوره و سوره ضُحى یک سوره حساب مىشوند نظیر سوره فیل و قریش و در نمازهاى واجب که بعد از سوره حمد، خواندن بیش از یک سوره جایز نیست، این دو سوره باید با هم خوانده شود. شاهد یکى بودن این دو سوره، تناسب آیه آخر سوره قبل با آیه اول این سوره است که مىفرماید: «ألم نشرح لک صدرک» شرح صدرى که به پیامبر اسلام داده شد، باعث شد تا آن حضرت در برابر آن همه آزارها، قومش را نفرین نکند و مىفرمود: «اللّهم اهد قومى فانّهم لا یعلمون»(3) یعنى خداوندا این مردم را هدایت کن زیرا که نمىدانند و در فتح مکه با اعلام عفو عمومى فرمود: «لا تثریب علیکم الیوم» امروز باکى بر شما نیست و همه را بخشیدم، همانگونه که یوسف با این جمله تمام برادرانش را یکجا عفو کرد. نمونه «وضعنا عنک وزرک و رفعنا لک ذکرک» این بود که مردم فوج فوج در دین خدا وارد مىشدند «یدخلون فى دین اللّه افواجاً»(4) و در جنگهاى بدر و خندق و حنین اسلام پیروز شد و با اینکه بعضى منافق و یا ترسو بودند و فرار مىکردند باز اسلام رو به رشد بود. در اکثر موارد این بار سنگین توسط حضرت علىعلیه السلام از دوش پیامبر برداشته مىشد. او در بدر و خیبر و احد شجاعانهترین عملیات را انجام داد. البته در برخى موارد، «وزر» و سنگینى را، از طریق امدادهاى غیبى و نزول فرشتگان(5) و یا القاء ترس(6) در دل دشمنان، از دوش پیامبر اکرم برداشته شد. خداوند، نام و یاد پیامبرش را گرامى داشته است. در قرآن، به درود و صلوات بر پیامبرش فرمان داده است: «یا ایّها الّذین آمنوا صلّوا علیه و سلّموا تسلیماً»(7) نام او را در بسیارى از آیات در کنار نام خودش آورد است، «یا ایّها الّذین آمنوا اطیعوا اللّه و اطیعوا الرسول»(8) در اذان، شهادت به رسالت او را در کنار شهادت به وحدانیّت خودش قرار داده است. «اشهد أن لا اله الاّ اللّه و اشهد انّ محمّداً رسول اللّه» و در تشهد هر نماز، نیز این شهادتین را تکرار کرده است. زنى از ندادن نفقه شوهر فقیرش، نزد حضرت علىعلیه السلام شکایت کرد. حضرت مرد را زندانى نکرد و فرمود: «انّ مع العسر یُسرا»(9)1) طه، 25. 2) انعام، 125. 3) بحارالانوار، ج11، ص298. 4) نصر، 2. 5) آل عمران، 123-125. 6) آل عمران، 151 و حشر، 2. 7) احزاب، 56. 8) محمّد، 33. 9) تفسیر نور الثقلین.
پیام ها
1- سعه صدر، زمینهساز انجام برنامههاى سنگین رسالت است. «الم نشرح... وضعنا عنک وزرک» 2- از آینده مکتب نگران مباشید. «و رفعنا لک ذکرک» 3- مبارزه با خرافات و آداب و رسوم جاهلى بسیار سنگین است. «وزرک» 4- کار پیامبر در حدّ کمرشکن بود. «انقض ظهرک» 5 - نام نیک و آبرو لازمه توفیق در رهبرى جامعه است. «رفعنا لک ذکرک» 6- سنّت و برنامه الهى آن است که بدنبال هر سختى، آسانى است. «انّ مع العسر یسرا» (در جاى دیگر قرآن مىخوانیم: «سیجعل اللّه بعد عُسر یسرا»(10) سختىها و مشکلات زوالپذیرند و به آسانى تبدیل مىشوند). صبر و ظفر هر دو دوستان قدیمند بر اثر صبر نوبت ظفر آید 7- انسان باید بعد از فارغ شدن از هر کار و مسئولیّتى، آماده پذیرش مسئولیّت دیگر و تلاش و کوشش دیگر باشد. «فاذا فرغت فانصب» 8 - تلاشها باید جهت الهى داشته باشد. «الى ربّک فارغب» 9- تلاش و کوشش باید همراه با اخلاص باشد. «فانصب... الى ربّک فارغب» 10- براى توجه به خداوند باید نهایت تلاش را بکار برد. «فانصب - الى ربک فارغب» 11- پیمودن راه خدا باید عاشقانه و با رغبت باشد. «الى ربّک فارغب» 12- رغبتها و تمایلات تنها سزاوار اوست نه دیگران. «الى ربّک فارغب»